خاستگاری
سلام دوستان خوبم تصمیم گرفتم کارهای روزانه خودم رو براتون بنویسم دقیقا نمیدونم از کجا شروع کنم امروز صبح که از خواب بیدار شدم یادم افتاد برای وام برم بانک از صبح تو صف بانک وایسا تا کارهات درست بشه حالا جالب اونجاست تا کارم تموم شده سریع برم خونه بابام غذا درست کنم شاید این سوال رو کنید تو که ازدواج کردی چرا باید بری خونه بابات جوابش اینه که مامانم 3ماه پیش فوت شد و از اونجا که من کوچکترین فرزند و از لحظ مکانی نزدیکترین فرزند هستم پس این مسولیت به من داده شده و جالب تر اینکه تصمیم گرفتیم برای بابام یه همسر بگیریم حالا تصمیم دارم داستانهای خاستگاری رو براتون تعریف کنم اگه دوست داشتید نظر بدید که هر جلسه خاستگاری رو براتون تعریف کنم
[ بازدید : 30 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ]